متن ادبی ، دلنوشته و اشعار ولادت امام حسین علیه السلام

 

بوی خوب خدا

این چه مولودی است که با آمدنش، اشک میهمان چشمان پدر است و این چه مولودی است که با آمدنش، سرزمینی به نام کربلا، از شرمساری درهم خمیده می شود؟!
کو آن تصویر خون آلود سرهای بر نیزه و لب های ترک خورده
از عطش و کمی بالاتر، فرشتگان سر بر زانوی غم هشته؟!
حسین می آید؛ به رنگ سرخ غروب دلگیر همیشه تاریخ.
حسین می آید؛ با گلویی درخشان از نوری که
سال ها بعد،حکایت ها خواهد گفت. 
و من اکنون چه شادم از آمدنش که اگر نمی آمد
من هیچ بهره از اشک و افتخار نمی یافتم و
خون، چه کم بها می شد، اگر نبود عاشورای تو!

مبارک باد آمدنت! 
چون آمدی تا سفینه نجاتمان شوی و چراغ هدایت
و حسینمان باشی و اشک هایمان برای تو
آتش دوزخ از جسم ضعیفمان بر گیرد.
یا اباعبداللّه ! ای کودک علی! 
ببین چه کردی با عالمی که حتی در آمدنت نیز چشم ها اشکبار است.
و ما دانستیم خدا چگونه بنده اش را عزیز می گرداند
اگر بخواهد ای مولود پاک! 
نسیم شادی من از آمدنت از این است تا بیاموزم که 
چگونه وفادار بمانم به دینم و چگونه با غربت و شرف، سر بر خاک نهم.
و ببینم این بدن خاکی، چگونه می تواند تا اوج علیین
پرواز کند، تا بوی خوب خدا.
مبارک باد آمدنت!
امروز، دست های کوچکت را ای نوزاد فاطمه! 
به شفاعت می طلبم؛ و همین نزدیکی ها، در سایه ظهر 
گرم دهه عاشورا، سر خونین بر نیزه سوارت را نیز.
سلام بر تو و روزی که زاده شدی، یا حسین! 
مبارک باد آمدنت بر همه جستجوگران افتخار!
حبیب مقیمی

--------------------------------------------------------------------------

خوش آمدی!

فرشته ها گوش به رنگ صدای توأند!
زمین و زمان، سرشار از انتظاری دلنشین اند!
آسمانیان لحظه ای نگاه از خاک بر نمی دارند.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، تبسّم بر لب
لحظه موعود را به شوق ایستاده و امیرمومنان علی علیه السلام
لحظه شمار در آغوش فشردن توست!

مدینه دوباره محور توجّه است. هر لحظه که می گذرد
التهاب بیشتر می شود و انتظار، شیرین تر! و ناگهان...

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم قنداقه نور دیده اش
را در آغوش گرفته و نگاه از ماه رخسارش بر نمی دارد! 

برازنده نام این طفل چیست؟
جبرئیل خواهد آمد! باید منتظر بود؛ منتظر اراده خداوند.
و حسین علیه السلام انتخاب مخصوص پروردگار است.

مدینه، برای مبارکباد آمده است؛ 
اجازه ورود می خواهد.

تمام ساکنان ملکوت هم برای عرض تهنیت
اجازه حضور در زمین را یافتند.

فرشتگان مدام بین زمین و آسمان در رفت و آمدند.
به یُمن حضور حسین علیه السلام ، درهای
رحمت خداوند گشوده می شود! 

وجود حسین علیه السلام معجزه می کند! 
آخر حسین علیه السلام ، فقط دارالشفای
خاکیان نیست؛ طبیب افلاکیان هم هست.

سلام بر حسین علیه السلام ، برگزیده خداوند در زمین!
سلام بر خلاصه خلقت!

سلام بر او که با حضورش، آینده زمین، روشن تر رقم می خورد!
سلام بر زینت بخش شانه های رسول صلی الله علیه و آله وسلم !

هنوز در گوش تاریخ می پیچد، طنین صدای روح بخش
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که می فرمود: 

حسین علیه السلام از من است و من از حسینم!

ای آفتاب ِ هستی بخش شیعه! 
ای «چراغ هدایت» وای «کشتی نجات»! 

خوش آمدی.
درود بر تو، که معلم عشقی و مفسر راز خون.

خدیجه پنجی

-----------------------------------------------------------------

آبی ترین آستانه احساس

آغازین روزهای ماه «شعبان» است و
دلم در اوج لحظه های سبز، با یادت پر می گیرد؛

تا آن سوی پروازهای آبی عشق!
تا آن سوی تبسّم های سپید یاس!

تا سبزترین کوچه، در نگاهِ مشتاق «مدینه»!
تا آبی ترین آستانه احساس!

باز هم کربلا! کربلا! باز هم در اوج لحظه های سبز
با فراوانی یادت همراه می شوم؛ مدینه! 

و «قنداقه ای» که فرشتگان برای تماشایش
از روح القدس علیه السلام نوبت می گیرند!

مدینه و هیجان توّلد نیمه دوم سیب!
مدینه و تبسّم های تازه شکفته پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم !

مدینه و عشق بازیِ نگاه عاشقانه مولا علیه السلام !
مدینه و آغاز مرثیه ای در چکامه زهرا علیهاالسلام !

مدینه و کوچه هایی که در عطر سیب گم می شوند!
مدینه و...

باز هم کربلا، باز هم تصویر میدان:
نیزه و شمشیر و زخمی سختْ جانکاه!
آه! نمی شود بی نام کربلا، یاد از «حسین علیه السلام » کرد.

باز هم ذهن مرا «قنداقه» ای آکنده از عطر سیب
از کربلا به سمت مدینه می برد؛ 

هنگامی که تمام فرشته ها، برای دیدارش نوبت می گرفتند 
و آسمان به پاسِ قدمش، کهکشانی از نور، زیر پایش گسترده بود.

تولّدی بسیار شبیه به هم! 
یکی سبزسبز عروج می کند، دیگری سرخ سرخ!

یکی از آغوش مدینه به معراج می رود، دیگری از آغوش کربلا!
عرش، به تبسّم امام حسین علیه السلام لبخند می گشاید 
و به گلخند علی اصغر علیه السلام ، تلخ می گرید!

مولا جان، ای زیباترین نام شهادت، ای جاودانه ترین داغ کربلایی!
خوش آمدی، که اگر نمی آمدی، عاشق شدن معنایی نداشت!

فدای دقایق شیرین تبسّمت که آکنده از عطر سیب بود.

سید علی اصغر موسوی

----------------------------------------------------------------

فردا گلی می‏ آید»

بهارهای شگفتی در راهند.
فردا گلی می‏شکفد که بادها را پرپر می‏کند.

بهارهای شگفتی در راهند؛ 
این را من نمی‏گویم؛ آسمان می‏گوید
با هزاران بهاری که دیده است.

بهارهای شگفتی در راهند؛ 
این را زمین می‏گوید؛
زمین که مادر همه بهارهای آمده است.
زمین که آبستن بهارهای شگفتی است که در راهند.

فردا گلی می‏ شکفد که گل‏ها به پیشواز آمدنش
پرپر می‏شوند. درخت‏ها، سجده می‏کنند مقدمش را
کوه‏ها سر بر آستان کرم او می‏گذارند و دریاها
وام‏دار زلال چشمانش می‏شوند.

فردا گلی می‏ شکفد که عطرش از همه پنجره‏های بسته
عبور خواهد کرد؛ از همه دیوارهای سنگی، برج‏های بتُنی
خیابان‏های تاریک، کوچه‏های رنگ و رو رفته. 

فردا گلی می‏ شکفد که پنجره‏ ها را باز خواهد 
کرد و آینه‏ ها را شفاف.

فردا گلی می‏شکفد که ابرها را به باران دعوت می‏کند
باران را به زمین تشنه می‏فشاند، گل‏ها را می‏رویاند و
خورشید را صدا می‏کند تا رنگین ‏کمانی شگفت 
شرق تا غرب زمین و آسمان را به هم بدوزد؛

رنگین ‏کمانی زیباتر از همه آذین‏ ها و خیر مقدم‏ ها
رنگین ‏کمانی که مزین به نام زیبای زیباترین گل دنیاست. 

فردا باران می‏ بارد، گلی می ‏شکفد.
مردی می‏ آید؛

فردا مردی که قرار است در باران بیاید، خواهد رسید؛ 
بعد توفان می‏گیرد، باران تند می‏بارد.

فردا، گلی می‏ آید؛
گلی که کشتیبان «سفینة النجاة» است.

می‏ آید و آرامش را به دل‏های عاشق می‏ آورد
و منتظران را سوار می‏کند.

فردا گلی می‏شکفد که بادها را پرپر می‏کند.
توفان، تاب ایستادگی در برابرش را ندارد؛ 

پرپر می‏شود، نسیم می‏شود و به پای مبارکش بوسه می‏زند:

«السلام علیک یا سفینة النجاة».

نغمه مستشار نظامی

-------------------------------------------------------------------------

منبع: آیه های انتظار


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 17 خرداد 1394برچسب:, | 11:39 | نویسنده : لیلاریاحی |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • ولف دی ال